پایگاه خبری فولاد ایران- نخستوزیر ایتالیا، جورجیا ملونی، که برای انعقاد قراردادهایی به آسیای مرکزی سفر کرده بود، در سخنرانی خود در «فروم بینالمللی آستانه» بارها به اسامی و نظریههای تاریخی اشاره کرد. او ابتدا از مارکو پولو، جهانگرد و بازرگان ونیزی قرن سیزدهم یاد کرد و گفت این شخصیت نشان میدهد که «کاوش فرصتهای تجاری جدید» در ذات مردم ایتالیا است.
بر اساس گزارش اویل پرایس، سپس به هالفورد مَکایندر، جغرافیدان بریتانیایی قرن بیستم و بنیانگذار علم ژئوپلیتیک اشاره کرد. ملونی نظریه معروف مکایندر به نام «نظریه قلبزمین» را یادآور شد؛ نظریهای که میگوید کشوری که منابع طبیعی منطقه مرکزی جهان (قلبزمین) را در اختیار داشته باشد، در سیاست جهانی سلطه خواهد یافت. او آسیای مرکزی را «محور اصلی قلبزمین مکایندر» دانست و گفت این منطقه نقطهای است که سرنوشت جهان به دور آن میچرخد.
با این حال، ارجاع به نظریهای که بیش از یک قرن پیش مطرح شده است، تناقضی با پیام اصلی ملونی داشت؛ او میگفت نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم دیگر پاسخگو نیست و وقت آن است که «افقهای تازه» دیده شود و نظام جهانی جدیدی شکل بگیرد. این تناقض در واقع نشاندهنده سردرگمی کشورهای غربی، به ویژه اروپا و آمریکا، در مواجهه با تحولات پیچیده امروز جهان و منطقه آسیای مرکزی است.
در حالی که غربیها شعارهای زیادی درباره «تفکر نوین» و «شراکتهای استراتژیک» میدهند، اما فاقد راهبرد و برنامه مشخص برای تحقق این اهداف هستند. استفاده ملونی از نظریات قدیمی به جای اندیشههای مدرن، نشاندهنده فقدان دیدگاه بهروز و جامع در سیاست خارجی اروپا و آمریکا است.
مکایندر شاید در آن زمان اهمیت منابع آسیای مرکزی را درست پیشبینی کرده باشد، اما جهان امروز بسیار متفاوت است؛ جایی که فناوریهای پیچیده، زنجیرههای تأمین جهانی و مسائل اقلیمی، شرایطی کاملاً تازه و پیچیده ایجاد کردهاند. نظریهای که در دورانی مطرح شده بود که فناوریهای مدرن و اقتصاد امروزی وجود نداشت، دیگر نمیتواند به تنهایی راهنمای مناسبی برای سیاستهای معاصر باشد.
در واقع، استناد به مکایندر میتواند به معنای اعتراف ضمنی غرب باشد که در درک و نفوذ خود در آسیای مرکزی عقبمانده است و تازه اکنون، بیش از ۳۰ سال پس از فروپاشی شوروی، به اهمیت واقعی این منطقه پی برده است.
در عمل، سفر ملونی به آسیای مرکزی هم چیزی بیشتر از یک گردش دیپلماتیک معمول نبود. بیانیهها و توافقات او شباهت زیادی به نتایج نشستهای قبلی اتحادیه اروپا و آمریکا داشتند: وعدههای کلی درباره همکاری در حوزه منابع طبیعی، انرژیهای تجدیدپذیر، کشاورزی، زیرساختها و اتصال منطقهای، اما بدون توضیح چگونگی تحقق این اهداف.
یکی از تفاوتهای اصلی ایتالیا با دیگر بازیگران غربی، تأکید بیشتر بر مدیریت منابع آب و بهبود بهرهوری کشاورزی در منطقه است.
از سوی دیگر، کشورهای آسیای مرکزی نیز خواستههای مشخصی دارند. آنها میخواهند نه تنها به عنوان تامینکننده مواد خام شناخته شوند، بلکه به توسعه صنعت داخلی، فرآوری محصولات و صادرات کالاهای نهایی بپردازند. برای این منظور، به همکاری واقعی، انتقال دانش، زیرساختهای قوی و پیگیری مستمر نیاز دارند.
رئیسجمهور ازبکستان، شوکت میرضیایف، در اجلاس آستانه، بر ضرورت ایجاد «برنامهای جامع و چندجانبه برای همکاری صنعتی و فناوری» تأکید کرد که شامل انتقال فناوری، آموزشهای پیشرفته و ساخت کارخانههای صنعتی باشد. کلیدواژه او «بومیسازی» است؛ یعنی رشد ظرفیتهای داخلی.
رئیسجمهور قزاقستان، قاسمژومارت توقایف، نیز خواستار مکانیزمی شد که منابع طبیعی با سرمایهگذاری، فناوری و تخصص مبادله شوند و پیشنهاد داد زمینشناسان غربی در شناسایی ذخایر مواد معدنی حیاتی مشارکت کنند. همچنین او بر لزوم مشورتهای دیپلماتیک منظم و توسعه برنامههای تبادل آموزشی تأکید کرد تا آسیای مرکزی از توجه و همکاری بینالمللی حذف نشود.
در نهایت، برای شکل دادن به شراکتهای استراتژیک واقعی، اتحادیه اروپا و ایالات متحده باید بیشتر شنونده باشند تا سخنران، صبورانه زیرساختها را بسازند و دانش و منابعی ارائه دهند که بازیگران دیگری مثل چین و روسیه نمیتوانند؛ بهویژه در حوزههایی مانند مقابله با تغییرات اقلیمی، مدیریت پایدار منابع آب و توانمندسازی منطقه.
همانطور که توقایف گفت، تهدیدهای امنیت جهانی دیگر فقط ژئوپلیتیکی نیستند و پیچیدگیهای تازهای دارند که باید پذیرفته شوند.
منبع: Oilprice